، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

عشق بابا و مامان

مهمانی

جمعه گذشته رفتیم خونه دایی ایمان و پسرم با چکاوک وامید کوچولو حسابی بازی کرد و آتیش سوزوندند قربون همشون برم ...
14 آذر 1392

حق انتخاب!

چند وقت پیش با گل پسرم رفته بودم خیابون و از اونجا هم یه سری به کتاب فروشی رشد زدیم تا برای پسری کتاب بخرم تو اون شلوغی یکهو دیدم اهورا رو نیست قلبم وایستاد یکدفعه دیدم از پشت یک قفسه بیرون اومد و گفت مامانی من اینو انتخاب کردم مردم و زنده شدم بغلش کردم و خندیدم و افتخار کردم به پسرم که خودش تونست بین اون همه کتاب یکی رو انتخاب کنه بدون اینکه بقیه رو بهم بریزه اما وقتی قیمت کتاب رو نگاه کردم نظرم برگشت اخه گرون بود با اون قیمت سه تا کتاب میتونستم براش بخرم اما خوب چه میشه کرد پسرم سلیقه اش گرونه دیگه اصلا هم راضی نشد بزاره سر جاش منم مجبور شدم بخرمش دیگه وقتی از کتاب فروشی اومدیم بیرون من این شکلی بودم و پسری این شکلی قربونش برم الهی مبا...
9 آذر 1392
1